بازی آرزو
با تشکر از آناهیتای عزیز که مرا به بازی آرزو دعوت کرده است, چند تا از آرزوهایم را می نویسم. البته قبلش بگویم که این روزها حتا حوصله ی آرزو کردن هم ندارم. انگار دنیا سرنوشت معلومی دارد که آرزوهای ما هیچ اثری رویش ندارند. ..بگذریم
اولین آرزویم این است که وقتی از این دنیا می روم احساس نکنم عمرم را به هدر داده ام و از فرصتهایی که داشته ام, استفاده نکرده ام و بودنم در دنیا چیزی به این دنیا اضافه نکرده است.
دومین آرزویم این است که روزی را شاهد باشم که دنیا رو به بهبود باشد و آدمها رو به بهتر شدن و آدم شدن (ولی می دانم که این آرزو را با خودم به گور می برم!)
سومین آرزویم این است که من و اطرافیانم در سلامتی باشیم و به بیماریهای سخت دچار نشویم.
چهارمین آرزویم این است که یا بچه ای سالم و عاقل و خوشبخت داشته باشم یا بچه دار نشوم.
پنجمین آرزویم این است که با همسرم در یک روز بمیریم.
2 Comments:
مرسی از دعوت....
ولی کلی تعجب کردم که وبلاگ من رو می خونی! خلم اگه فکر کنم من رو نمیشناسی و نمی دونی کی هستم! فقط می تونم امیدوار باشم به جز تو آدمهای زیاد دیگه ای ندونن....
باز هم ممنون از دعوت و بعد از کمی فکر کردن،حتما شرکت خواهم کرد :)
سلام آرزوهات شبيه آرزوهاي منه...بجز آخري که اينطور تصحيح ميکنم: آرزو دارم با عشقم تو يه لحظه بميرم البته اون يه کم ديرتر از من!
Post a Comment
<< Home